خاطره ای از شهید سپهبد محمد قرنی: انتصاب سرلشکر ظهیرنژاد
متن کوتاهی را که می خوانید، با همه ایجاز و اختصار نشان از موقعیت شناسی و درک لحظات حساس از سوی شهید قرنی و به جز آن، داشتن شناخت عمیق از بزرگان و نیروهای بالقوه انقلاب – همچون زنده یاد ظهیرنژاد – دارد.
زنده یاد امیر سرلشکر قاسم على ظهیرنژاد یکى از فرماندهان عالى رتبه ارتش بود که در سال ۱۳۰۳ در اردبیل متولد شد.
وی سال ۱۳۳۰ براى تحصیل وارد دانشکده افسرى شد اما بعدها به دلیل فعالیت هاى ضد طاغوتى در ، دوران ستم شاهى از ارتش اخراج و در سال ۱۳۵۷ پس از پیروزى انقلاب اسلامى با دعوت حضرت امام خمینى(ره) دوباره به ارتش بازگشت.
ظهیرنژاد همزمان با آغاز ناآرامى هاى کردستان در سال ۱۳۵۸ ، فرماندهى لشکر ۶۴ ارومیه را برعهده گرفت و یک سال بعد در سال ۱۳۵۹ با درجه سرتیپى به فرماندهى ژاندارمرى و نیروى زمینى ارتش مفتخر و در ۹ مهرماه ۱۳۶۰ نیز به سمت ریاست ستاد مشترک ارتش منصوب شد.
او در سال ۱۳۶۶ به درجه سرلشکرى نایل و در ۶ آبان ۱۳۶۸ ریاست گروه مشاوران نظامى فرماندهى کل نیروهاى مسلح را برعهده گرفت. امیر سرلشکر قاسم على ظهیرنژاد در ۲۱ مهرماه سال ۱۳۷۸ بر اثر سکته مغزى درگذشت و در بهشت زهرا(س)، به خاک سپرده شد.
اما ماجراى انتصاب ظهیرنژاد به فرماندهى لشکر ۶۴ ارومیه توسط شهید قرنى در نوع خود جالب و گویای وجهی از شخصیت و منش والای آن شهید بزرگوار محسوب می شود. ماجرا از این قرار است که زمانى که شهید قرنى به ریاست ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی منصوب شد، با مرحوم ظهیرنژاد تماس گرفت و او را به دفترش احضار کرد. همان طور که در ابتدای این نوشته اشاره کریم، مرحوم ظهیرنژاد در این زمان – مقارن روزهای اول پیروزی انقلاب – به دلیل اعتقادات و مبارزات چندین سال هاش در همان پیش از انقلاب، مجبور به بازنشستگى در ارتش شده و در یک شرکت خصوصى کار مى کرد و البته وضعیت اقتصادى خوبى هم داشت.
زمانى که مرحوم ظهیرنژاد به دفتر شهید قرنى رفت، شهید قرنى به او گفت: آقاى ظهیرنژاد، اوضاع کردستان و غرب کشور اصلاً امن و خوب نیست و ممکن است این اوضاع به استان آذربایجان غربى هم برسد. با توجه به این که شما در ارومیه خدمت کرده اید، مى خواهم شما را به فرماندهی لشکر ارومیه منصوب کنم.
ظهیرنژاد در جواب شهید قرنى گفت: من سا لها قبل در آنجا خدمت کرده ام و الان همه افراد عوض شده اند و ممکن است آن ها را نشناسم. در این زمان بود که شهید قرنى به مرحوم ظهیرنژاد گفت « وطن » و «اسلام» به شما احتیاج دارد، شما فرزند اسلام و این آب و خاک هستید.
تیمسار ظهیرنژاد نیز قبول کرده و مى گوید: فقط چند روز به من فرصت دهید تا با شرکتى که در آن مشغول به کارم، تسویه حساب کنم و تعهداتم را انجام دهم.
اما شهید قرنى قبول نکرده و به وى متذکر مى شود که: « دقت کنید! اسلام و وطن الان به شما احتیاج دارد .»
ظهیرنژاد پاسخ مى دهد: باشد، من به خانه مى روم و وسایلم را جمع مى کنم و صبح مى آیم.
شهید قرنى دوباره به او خیره مى شود و مى گوید : من به شما مى گویم کشور الان به شما احتیاج دارد، شما مى گویید فردا مى آیید؟ همین الان باید بروید. ظهیرنژاد جواب مى دهد که دخترم در خانه تنهاست، من نمى توانم او را تنها بگذارم.
شهید قرنى هم راننده خود را صدا مى کند و به او مى گوید: همین الان به خانه من مى روید و همسرم را سوار اتومبیل مى کنید و به خانه آقای ظهیرنژاد مى روید و دختر ایشان را سوار مى کنید و به خانه من مى برید.
سپس رو به ظهیرنژاد کرده و مى گوید: شما هم همین الان با اولین پرواز به ارومیه خواهید رفت. پس از این ماجرا بود که بلافاصله سرلشکر قاسم على ظهیرنژاد براى فرماندهى لشکر ۶۴ ، به ارومیه اعزام شد و بعد نیز خدمات وافری را که در دفاع مقدس شاهد بودیم از خود با یادگار گذاشت؛ روحش شاد.
منبع: خبرگزاری فارس + ماهنامه شاهد یاران، شماره۸۲